سلام علیکم
امروز بهتون یه کتاب معرفی می کنم از خاطرات شهید احمد علی نیری
یه خاطره رو می گم شاید جالب باشه
می گه:احمد آقا یه موتور از بسیج گرفته بود با اجازه بسیج با اون موتور کار های شخصی می کردن
یه روز باید سریع می رفتیم و بر می گشتیم
موتور کروس 250 بود نمی دونم سوار شدید یا نه ولی وقتی سرعت رو بالا می بری کنترلش سخت می شه
کوچه خلوت بود
ما سرعت رو زیاد کردیم
در کوچه دو خودرو بود
ما داشتیم از بین آنها عبور می کردیم
خودرو سمت چپ بدون این که به ما توجه داشته باشه به سمت راست خود چرخید
من گفتم تموم شد دیگه تصادف می کنیم چون زاویه ما کاملا بسته بود
بعد از چند دقیقه با بدن لرزان و رنگ پریده به احمدآقا گفتم
چی شد؟
احمد آقا گفت:خدا ما رو عبور داد در لحظه ی آخر کنترل متور از دست من در درفت و فقط گفتم که خدا و به راحتی از اونجا عبور کردیم
منبع:کتاب عارفانه ص99
نتیجه:در سخت ترین جا در حال تصادف و... از خدا کمک بخواییم
مزار شهید احمد علی نیری
بهشت زهرا قطعه ی 24 بالای مزار شهید چمران